الناالنا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات دخترم النا

دومین مسافرت جوجه کوچولوم......

النا جون این دومین مسافرتتون بود،هر دوشم مشهد مقدس اولین بار  2ماهتون بود و الان 21 ماهته و واسه خودت خانومی شدی ...... قضیه از این قرار بود که مادر جون و خاله جون میخواستن برن پیش خاله جون معصومه وپویان و پرنیان که ما هم برای عوض کردن آب و هوا راهی شدیم...... ولی عزیزکم نمیدونم چرا شما همش بهونه میگرفتی روزا نا آروم بودی و شبا تو خواب همش نق میزدی،گریه میکردی یه جورایی کلافه شده بودم نمیدونم  بهونه بابا سعید و میگرفتی که باهامون نیومد یا تغییر محیط...... و ما که قرار بود 3 روز بمونیم به لطف شما 2 روزه برگشتیم با کلی خستگی......   خلاصه عزیزکم با کلی خستگی عاااااشقتم،و از داشتنت خیلی خوشحالم و خدا رو به خاطر همه...
30 آبان 1392

جشن چند قلوها.....

سلام به دختر قشنگ و با نمک من..... عروسکم امرو ز جمعه 5\8\92 تو پارک بوستان جشن چند قلوها بود من و شما و زندایی با پسر دایی مهدی رفتیم, هر چند ما که از جشن چیزی نفهمیدیم آخه جیگر مامان همش لج میکردی و منم در حال دور دادنت..... عزیزکم نمیدونم این روزها چقدر لج باز و بی نهایت بد غذا شدی،حدس میزنم بخاطر دندونت باشه،آخه  16 تا از دندونات کامل شده،الان دیگه دندونایی کرسیت و دیده نمیشه، النا،دختر بی نظیرو مهربونم،این روزها بانمکیهات و شیرین زبونیهات به اوج رسیده،!گاهی دلم میخواد بتونم زمان رو متوقف کنم،مثلا وقتی منو ناز میکنی یا می بوسی.....ازت ممنونم بخاطر تمام این لحظه ها،و این شادیهای که بی منت به ما میبخشی،به خاطر بودنت،مهربو...
6 آبان 1392

20 ماهگیت مبارک نفسم

النای من سلام.20 ماه گذشت  از  روزی که تو اومدی به خونمون.چه روزهای قشنگی با تو گذروندم.....20 ماه گذشت.....به سرعت.....و همه لحظه هام رو پر کرده وجود کوچیکت.....و این بهترین خاطره هاست.....   دختر نازنینم.النا.اگه برات خاطراتت و می نویسم بخاطر خودمه،که از خوندنشون و یاد آوریشون لذت میبرم،میخوام بدونی اگه روزی ناتوان بشم.....اگه روزی پیر شم.....هیچ توقعی از تو ندارم.....هرگز بهت نمیگم تو رو تو آغوشم آروم کردم..... 9ماه تو رو تو وجودم حمل کردم.....با تو قدمهای کوچیک برداشتم....هرگز نمیگم از دوره بیماریهات که هزار بار مردم و زنده شدم..... شبهایی که تب داشتی تا صبح بالا سرت چشامو رو هم نذاشتم.....من از تو نه تنها توقعی ندا...
5 آبان 1392
1